مولای من :((
اي يأس من خسته به دنبال اميدتبايد چه كند آنكه نه ديد و نه شنيدت
رؤياي من آويخت ز هر باغ و بهاري
اما گل نرگس! تو كجايي كه نديدت
تا كي بنشينم به اميدت كه بيايي
تا كي بنشينم كه بيايي به اميدت!
شب در شده و ماه بر آن روزنة قفل
پيداست فقط تكهاي از صبح سپيدت
پيداست كه ميرقصد و نزديك ميآيد
از روزن در روشني شاه كليدت
باش تا باشم
هیسوأل و
هی
سوأل
هی
دلم لبریز تفسیر محال
هی
خیالم رنگ رنگ از یادتو
هی
دلم در انتظار لحظۀ دیدار تو
هی
بهانه از نبودنهای تو
هی
هراسانم فراموشم کنی
چون چراغی،
با طلوع صبح خاموشم کنی
هی
تنم میلرزد اینجا نیستی
سردم است و
فکر سرما نیستی
هی
تو میخندی به رویاهای من
کی تو باور میکنی شکل محبتهای من
هی
تو عشقی،
من تمنایی خموش
می بری از یاد من هی عقل و هوش
هی
به قلبم هی نزن آرام من
باش تا باشم کنارت
عشق بی پروای من
باتو بودن
من و آوای گرمت را شنودنبدین آوا غم دل را زدودن
از اول کار من دلدادگی بود
ولیکن شیوه ی تو دل ربودن
گرفت از من مجال دیده بستن
همه شب بر خیالت در گشودن
قرار عمر من بر کاستن بود
تو را بر لطف و زیبایی فزودن
غم شیرین دوری بر من آموخت
سخن گفتن غزل خواندن سرودن
من و شب های غرببت تا سحرگاه
چو شمعی گریه کردن نا غنودن
چه خوش باشد غم دل با تو گفتن
وزان خوشتر امید با تو بودن
خودسازی
ای انسان ای اسیر دام خاکای گسسته جان خود را از جان پاک آن چه فرسیاد تو را دلبستگیست
حاصل دلیستگی ها خستگیست
از خدا ماندی به خود پرداختی
اهرمن را دیدی و نشناختی
اهرمن در جان نا آرام تست
طعمه های دلربا خود دام تست
این زر و این سیمها اهریمنست
ظاهرش لذت به باطن شیونست
در ضلالتگاه دنیا گم شدی
بی خدا ماندی و نامردم شدی
عمر رفت و موسم پیری رسید
فصل دلتنگ زمین گیری رسید
کوله بار معصیت بر دوش
سوی دنیا عقل و هوش تست
منزل بسیار پیش راه ماست
غافل از آن جا نا آگاه ماست
ای مسافر توشه ات در راه چیست
راه بسیارست و انبانت تهیست
رهروا در راه جای خواب نیست
مرغ طوفان را مکان مرداب نیست
رود شو مرداب بودن مردنست
زندگی در جنب و جوش رفتنست
گر به دریا می روی با موج باش
ور به بالا می پری در اوج باش
بال پروازت ز غفلت ها شکست
بال پروازی نمی آری به دست
مرغک بی پر مشو شهباز شو
تا خدا آناده ی پرواز شو
از ملایک پای را برتر گذار
تا برندت در حریم کوی یار
گر به پرواز ایی ای شهباز حق
راه یابی در حریم راز حق
می رسی آن جا که جز الله نیست
مردد جانان را در انجا راه نیست
آن زمان بینی که عرشت بسترست
پایگاهت ز آسمان برترست
آن زمان با عرشیانت همسریست
رتبه ی تو رتبه ی پیغمبریست
بر سریر عرش عزت جای تست
هر ستاره ریگ زیر پای تست
ماه و خورشیدت دو گوی کوچکند
اهل دنیا در نگاهت کودکند
می رسد بر گوش تو آواز ها
بشوی با گوش جانت رازها
دیده ی معنا نگر پیدا کنی
پشت بر دنیا و ما فیها کنی
ابلهان رابنگری دینار جوی
از خدا واماندگان دینار گوی
گر که خواهی راز دان حق شوی
باید از شیطان به حق ملحق شوی
عقل و چشم و گوش سرمد بایدت
رهنماییچون محمد بایدت
بی دلیل ره به گمراهی رسی
این حقیقت نیست پنهان از کسی
با دلیل راه خود دشمن شدی
رهنما را دیدی و رهزن شدی
بر لب دریا نشستی تشنه کام
وز می عرفان نخوردی یک دو جام
بهر خود گوساله از زر ساختی
روی موسی دیدی و نشناختی
خویش را مرد خدا پنداشتی
لیک بتها در گریبان داشتی